ناصر پور پیرار و منادیان دروغین دموکراسی و آزادی بیان
ناصر پور پیرار چه می گوید؟
ناصر پورپیرار در تحقیات اش ثابت می کند که آنچه که امروز
با عنوان سابقۀ تمدنی سه سلسلۀ ( هخامنشی،
اشکانی و ساسانی ) می شناسیم قصه ها و افسانه های تاریخی اند و بعد از هجوم نیزه
اندازهای هخامنشی که با حکومت خشایار شاه به پایان می رسد، جغرافيائی
كه با عنوان شرق ميانه از آن ياد ميكند خالی از سكنه و هر گونه نشانههای سكونت و
تمدن بوده است. پوربيرار با استناد به منابع مكتوب قديمه از جمله “عهد
عتيق”
دربارۀ نیزه اندازهای هخامنشی آراء ديگری عرضه میدارد و آراء خويش را به بوتۀ نقد
و تطبيق با آثار باستانی و كتيبهها ميزند و حقايق حاصل از اين نقد و بررسی او
بسيار دقيقتر، عالمانهتر و مسئولانهتر از تحقیقات عرضه شده تا به امروز است.
پورپيرار كوروش و نیزه اندازهایش را نه برخاسته از" انشان " بلكه براساس دادههای تورات كه قديمی ترين و
دقيقترين منبع باقی مانده از آن عصر است چادرنشینان دوره گرد و گردنه بندی می
داند که توسط یهود کرایه شده اند برای نجات قوم يهود از اسارت در بابل. کورش و
نیزه اندازهایش با کمک های عقلی، مالی و فنی یهود به بابل هجوم می آورند، آنجا را
ويران میکنند، اسیران یهود در بابل را آزاد میکند، ثروت توقيف شدۀ آنان در بابل را
به اورشليم باز می گرداند و معبد يهود در اورشليم را باز سازی میکند،
پورپيرار
معتقد است كه بعد از تسلط نیزه اندازهای هخامنشی و يهود بر ملل ساكن منطقه، ملل
مغلوب در پی رهائی خويش از زير سلطۀ يهود و نیزه اندازهای هخامنشی بر می آیند
و طرح قيام عمومی بر عليه اين استيلا گران
را می ریزند اما يهوديان پيشدستی كرده و با کمک نيزه اندازه های هخامنشی تمامی
اين اقوام و ملل را سركوب و تدريجاً نابود می کنند و اين واقعه با عنوان “عيد پوريم” در كتاب استر
از كتب عهد عتيق، بازگوئی كامل شده است. البته تمامی اين بحثها در كتب مذكور ( دوازده قرن
سكوت)
به صورتی بسيار مفصل و قدم به قدم طرح و تحقیق شده، همراه با نقد تطبيقی منابع و
بخصوص استنادات باستان شناسی. مؤلف دوازده قرن سكوت معتقد است كه بعد از اين واقعه
هستی اقوام منطقه رو به افول و نابودی گذاشته و يك خلأ تاريخی وحشتناك به وجود
آمده كه آنرا با قصههای تاريخی و سلاطین و حكومتهای دروغ پر كردهاند علی الخصوص
با دو سلسله اشكانی و ساسانی كه تحقیقات باستانشناسی به هيچ وجه وجود تاريخی آنها
را ثابت نمیكند و اين خلأ تاريخی با ظهور اسلام و آغاز مهاجرت دو قوم عرب و ترك،
دوباره حيات بشری در اين منطقه جان می گیرد. مهاجرتهای تمدن سازی كه نژاد
تراشان با پادوهای داخلی شان از آنها با عنوان تهاجمهای تمدن براندازانه ياد می
كنند بدون اينكه حتی صحفهائی و برگی از آن آثار تمدنی موهوم در تحقیقات عالمانه عرضه كنند!. اين خلأ تاريخی دوازده
قرنی را يافتههای باستانشناسی به طرز شگفتانگيزی ثابت می کند و از اين 12 قرن
سكوت يا به خيال نژاد تراشان قصه باف از اين 12 قرن شكوه!! اثر درخشان تمدنی حتی سكهائی
قابل شناسائی باقی نمانده است. سکه ای که به طور مشخص، مثلا با تحریر، تصویر و
کدهای شناسایی مخصوص بتوان به آنها نسبت داد، وجود ندارد. چند سکۀ یک روی بسیار
ابتدائی و بی ارزش را بدون دلیل به عصر نیزه اندازهای هخامنشی نسبت می دهند که خود
تنگ دستی نژاد تراش ها را جار می زند.
همانگونه
كه گفته شد محقق با تحقیقات دقيق يافتههای باستانی از تمدنهای ما قبل " نیزه اندازهای
هخامنشی”
را در نهايت ترقی هنری و صنعتی می يابد اما با رسيدن به عصر نیزه اندازهای هخامنشی
ديگر هيچ اثر تمدنی و صنعتی قابل عرضهائی يافت نمیشود تا چند قرن بعد از ظهور
اسلام و تازه آثار صنعتی و هنری كه سفالگر و صنعتگر دو قرن بعد از اسلام شروع به
پديد آوردن آنها میكند چنان ناشی و هنر و صنعتش چنان ابتدائی است كه از نظر غنای
هنری و صنعتی بس فقيرتر و ضعفيفتر از آثار تمدنی ما قبل " نیزه اندازهای هخامنشی” است و پورپيرار
اولين كسی است كه اين سؤال را با چنان جديتی پی می گيرد كه بر سر آن همه تمدن های
درخشان چه آمده است كه هنرمند و صنتعگر و سفالساز دويست سال پس از اسلام هيچ
شناختی از آن همه صنعت و هنر و آثار تمدنی ندارد چرا كه اگر می داشت طبعاً بايد
وارث آن هنر و تمدن می بود و آثار دست ساختهاش هنرمندانهتر از اين می بود. چه بر سر آفرينندگان و صاحبان اين
آثار درخشان كه خبر از وجود تمدن هائی بس مترقی می دهند آمده كه سفال ساز و صنعتگر
قرن سوم هجری هيچ اثری از خصوصیات آن همه آثار تمدنی من جمله سفال را در دست ساختههای
خويش منعكس نمی كند و اين نيست جز به دليل اينكه صنعتگران قرن سوم هجری هيچ اطلاعی
از آن تمدنها و آثار تمدنی نداشته و اين بی خبری منطقاً اتفاق نمیافتد مگر اينكه
ركود و فاصلۀ انحطاطی ما بين اين دو بوده باشد، اين است كه پورپيرار طراح و مدافع
دكترين 12 قرن سكوت است كه با ظهور نیزه اندازهای هخامنشی آغاز و با ظهور اسلام و
مهاجرت اقوام عرب و ترک به اين سرزمين پايان میيابد و در تحقیقات اش چنان دقيق و
موشكاف است كه هيچ صاحب قلمی تاكنون اين
دقت و تعهد نبوده است. طراح چنين دكترينی منطقاً به اين نتيجه میرسد كه تاريخی كه
به خوردما می دهند سرشار از جعل و کذب است و تحقیقات چند موارد از اين جعليات و به
خصوص جعل كتيبه و ابنيه در اطراف شيراز به اثبات جعلياتی حقيقتاً تكان دهنده ای
انجاميده است كه خشم و تأثر هر انسان عاقلی را بر میانگيزد.
در
اولين نگاه شايد آراء ناصر پورپيرار بسيار تكان دهنده و غير قابل باور به نظر
بيايد چرا كه تمام تصورات تاريخی كه تاكنون و عمدتاً اروپائيان يهودی ساخته و در
اذهان ما قالب كردهاند را در هم میريزد و بسی بغرنج به نظر می رسد اما برای كسی
كه تعصبات ابلهانۀ كورش نیزه انداز نكرده باشد و بیهيچ گونه پيشداوری و با دقتی
مسوولانه محققانه كتابها و آراء او را خوانده و تحقیق كند، مجهولات بسياری گشوده
خواهد شد و نيز حقايق بسياری آشكار خواهد شد و نادانستهها و ناگفتههای بس تامل
برانگيز بسيار. اما دريغ كه در اين اوضاع وانفسا كسی را آن دغدغه و تعهد نيست كه
جويندهای چنان باشد و هر كسی سرگرم تعصبات كهنه و توهمات خويش است تعصبات و
توهماتی گاه بسيار ابلهانه و لجاجتآميز، دريغ از ساحت مقدس خرد و آدم حقيقتاً
نمیداند چه كند در برابر اين بلاهتهای كهن مثلاً
اظهارات استاتید تاريخ در دانشگاههای معظم كه “اساتيد وقت خواندن اين همه
كتاب ها را ندارند و یا ناصر پورپیرار کمونیست است!!!